loading...
فارسی وب نت
آخرین ارسال های انجمن
مدیر بازدید : 1405 سه شنبه 22 آذر 1390 نظرات (0)

کلاغ پیری تکه پنیری دزدید و روی شاخه درختی نشست.
روباه گرسنه ای که از زیر درخت می گذشت، بوی پنیر شنید، به طمع افتاد و رو به کلاغ گفت:
ای وای تو اونجایی، می دانم صدای معرکه ای داری!چه شانسی آوردم! اگر وقتش را داری کمی برای من بخوان…
کلاغ پنیر را کنار خودش روی شاخه گذاشت و گفت: این حرفهای مسخره را رها کن اما چون گرسنه نیستم حاضرم مقداری از پنیرم را به تو بدهم.

 

 

 

روباه گفت: ممنونت می شوم ، بخصوص که خیلی گرسنه ام ، اما من واقعاً عاشق صدایت هم هستم
کلاغ گفت: باز که شروع کردی اگر گرسنه ای جای این حرفها دهانت را باز کن، از همین جا یک تکه می اندازم که صاف در دهانت بیفتند.
روباه دهانش را باز باز کرد. كلاغ گفت: بهتر است چشم ببندی که نفهمی تكه  بزرگی می خواهم برایت بیندازم یا تکه کوچکی.
روباه گفت: بازیه ؟ خیلی خوبه ! بهش میگن بسکتبال.
خلاصه ... بعد روباه چشمهایش را بست و دهان را بازتر از پیش کرد و کلاغ فوری پشتش را کرد و فضله ای کرد که صاف در عمق حلق روباه افتاد.
روباه عصبی بالا و پایین پرید و تف کرد: بی شعور ، این چی بود
کلاغ گفت: کسی که تفاوت صدای خوب و بد را نمی داند، تفاوت پنیر و فضله را هم نباید بفهمد .

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
برای ارتباط با سایت  از طریق گزینه تماس با ما و یا ایمیل ادرس porsesh.shahed@gmail.com
اقدام بفرمایید.
با سپاس
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    لطفا نظر خود در مورد موضاعات سایت و میزان رضایت را بفرمایید
    آمار سایت
  • کل مطالب : 153
  • کل نظرات : 297
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 130
  • آی پی امروز : 30
  • آی پی دیروز : 39
  • بازدید امروز : 103
  • باردید دیروز : 221
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 559
  • بازدید ماه : 1,304
  • بازدید سال : 11,114
  • بازدید کلی : 884,748
  • کدهای اختصاصی