فضولهای بیکار: این فضولها اغلب کاری ندارند جز فضولی کردن و معمولاً بیشتر وقتشان را هم پای اینترنت و تلفن میگذرانند و در حال سرچ کردن اسم و رسم شما در فیسبوک و گوگل و یا گرفتن احوال شما از دوستان هستند تا مبادا کاری بکنی و آنها ازش خبر نداشته باشند. یک نمونه آن یک آشنای قدیمی بود که هربار من توی یک سایت خراب شده عضو می شدم، پیام درخواست اضافه کردن ایشان به لیست من هم ظاهر میشد
فضولهای طلبکار: این فضولها کلاً طلبکار تو هستند و حق خود میدانند که هر اتفاق مهم و دست اول زندگیات را برایشان مو به مو تعریف کنی. نمونهاش یک فامیل نزدیک است که تازه به رموز اینترنت آشنا شده و از جیک و پیک مراودات تو خبر دارد و مثلاً اگر خبر موفقیت خودت را در فلان زمینه روی سایت بگذاری، طلبکارانه کامنت میگذارد که چرا او را خبر نکردهای حالا بخش مربوط به خبرهای تلفنی را خودتان تا آخر حدس بزنید.
فضولهای بیادب: این فضولها، اگرچه نسبت به بقیه ممکن است بیشعورهای کم آزارتری باشند ولی رفتارشان حالت را به هم میزند. شده ناراحت باشید و علت ناراحتی هم تا حدی روشن باشد ولی نخواهید علت را به زبان بیاورید و یک بیشعور شما را ذله کند تا حرف بزنید؟ منظورم همینهاست. یک نمونهاش این که تو به عنوان یک جنس مونث در ماه دچار دردهای ماهیانه میشوی. حالا این فضول بیادب از قضا یک مرد است، میبیند به خودت میپیچی و حال و حوصله نداری و حالت را میپرسد، محترمانه یک بیماری الکی را بهانه میکنی مثلاً سردرد تا او را از سر خودت باز کنی ولی او دست بردار نیست. بهانههای دیگری میآوری و او قانع نمیشود. از خندههای موذیانهاش میفهمی که علت ناراحتیات را فهمیده ولی باز به پر و پای تو میپیچد تا علتش را بگویی. واقعاً بیشعوری تا چه حد؟